با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
عشق من...جان من...میخواهم بگویم... نه...فقط می خواستم...در امتداد نسیم... قلبم را به گيسوانت ببافم... تار به تار...و گیسو به گیسو... گره بزنم... تا هر شب...تو قلبم را... تار به تار....و گیسو به گیسو...باز کنی در چشمانت... و من در نگاهت ...آرام و بیصدا...مثل حبابی مست... بلغزم بر گونه هایت... همین...همین کافیست...
عشق من...اگر نفسی در سینه است ... اگر دستانم مینویسند از تو...وقتی اشکهایم فقط برای تو جاری می شوند... تو نفس بی رمق مرا جان می دهی...هر چه هستم... فقط برای تو زنده هستم...برای خاطراتی که نصفه و نیمه مانده اند و سرگردان... میخواهم کاملشان کنم...اما چرا تو بر نمی گردی... تمام قلبم خلاصه میشود در تو ... نگاه عاشقم فقط تو را نی بیند... من چه کرده ام خدایا...که اینگونه مرا مجازات کردی...
هنوز منتظر لحظه ای هستم ...که دستانت را بگیرم ... در چشمانت خیره شم... بهت بگم تو دنیای منی... باز هم میخوام...لبانت را آرام و لرزان باز کنی... بهم بگی عشق منی...هنوزمنتظر لحظه ای هستم... که در کنارم بشینی سر رو شونه هام بگذاری... از شور دلتنگی...از نهایت عشق...باران چشمهایت را روی شانه هایم حس کنم... هنوز منتظرآن لحظه ام...همان لحظه ای که هر دو آرزوی آن را داشته ایم...